4/ دی/ 90
دیشب تا صبح ، مثل شبهای دیگه 180 تا ملق ( درست نوشتم) 360 درجه ای تو خواب میزدی...گفتم تا صبح سرما رو خوردی.. بله همین هم شد.. دیدم خس خس میکنی..رفتم کمی دارو بریزم تو بینیت شیرجه زدی و ظرفش خورد به بینیت و خون اومد...همه جا رو خونی کردی و من و بابایی کله صبحی چی کشیدیم...تا خود دانشگاه از جفتش خون میومد و من خیلی ترسیدم..به رویا جون گفتم گفت موردی نداره از خشکی و آلودگی هواست...قرار شد امروز دکتر بیاد مهد و معاینه ات کنه... دلم نیومد از اون وضع خونی ازت عکس بندازم...زود خوب شو گلم تو مهد دوباره دچار توهم شدی و فکر کردی تمام نقاشی های رو دیوار و شما کشیدی و گفتی مانی ببین نقاشی کشیدم!!! بادکنکی هم که در نقش کره زم...